برای دانلود با کیفیت عالی اینجا کلیک کنید (دانلود کنید)
وبلاگ جنگ نرم نوشت :
دو داستان تاثیر گذار از شهید محمد علی رجایی
یکبار در حین پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنیدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند برای مدت بیست دقیقه ضرورت دارد ارتباط تلفنی با مرکزی برقرار کنم، آیا اجازه هست که همین جا صحبت را متوقف و ادامه آن را به بعد از تلفن موکول کنیم؟ حاضران که از پیشنهاد غیرمنتظره شهید رجایی غافل گیر و شگفتزده شده بودند، گفتند: اختیار دارید. بله قربان! او گفت: هم اکنون دستگاه بیسیم الهی (اذان) خبر از انجام فریضه ظهر داده است. ما فعلاً وظیفه داریم با اقامه نماز، این ارتباط را برقرار کنیم. سپس بدون تکلف، لحظه ای بعد در برابرنگاه ناباورانه حضّار، با جمعی به نماز ایستاد و این تکلیف الهی را سروقت انجام داد.شهید محمد علی رجایی : به نماز نگویید کار دارم، به کار بگویید وقت نماز است.
------------------------
پیش از انقلاب، یکبار او را دیدم که برای خرید میوه، از خیابان ایران به میدان ژاله (شهدا) میرفت.گفتم: برای خریده میوه چرا این همه راه میروی؟ گفت: آنجا دوستی دارم که دکّه دار و میوه فروش است. همراهش تا همانجا رفتم و دیدم این بزرگوار بعداز خوش و بش کردن با میوه فروش، دور ازچشم او، میوه های له شده و معیوب را در پاکت میریزد.
تعجب کردم و برای کمک به او، چند میوه خوب و سالم را در پاکتش ریختم، امّا ایشان بیآنکه میوه فروش متوجه شود، آنها را از پاکت در آورد و به جای آنها، میوههای معیوب را در پاکت ریخت! بعد از پرداخت وجه در بین راه پرسیدم: قصه چه بود؟ اول چیزی نخواست بگوید، اما در برابر اصرارم گفت: این مرد دو پسر داشت. یکی در جریان مبارزه شهید شد و دیگری اکنون در زندان به سر میبرد. ما و برخی از دوستان در طول هفته، بیآن که او بداند، به قصد کمک به این پدر تنها و دلسوخته، از ایشان به این شکلی که دیدی میوه میخریم
روحش شاد و یادش گرامی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جمع آوری مطالب و طراحی پوستر توسط : مدیر وبلاگ جنگ نرم www.jnarm.blogfa.com
برای دانلود با کیفیت عالی اینجا کلیک کنید (دانلود کنید)
نويسنده ابراهیم _معصومی در شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۶
برچسب : رجایی, نویسنده : jnarma بازدید : 184